کولی؟ کنار ِ آتش رقص شبانهات کو؟ضمن تشکر ویژه از همایون شجریان همراه همیشگی نگارش پایاننامه! میریم که برنامه امروز رو شروع کنیم. دقت کردم میام توی وبلاگ کارت میزنم! راستی امروز اولین کلاس دکترا رو رفتم. دکتر صاد! جلو در ناخنهامونو به عنوان روز اول مدرسه چک میکرد :) با اسم کوچیک حضور غیاب کرد. این درس 3 استادی ارائه میشه. میگفت مسئولش منم. جایی حس کردین میخواین دعوا راه بندازین. شیشه بشکونید یا یکی رو بزنید بیاید اتاق من D: گفت ددلاین تحویل هموُرک هاتون رو رعایت نکنید کشتمتون! البته این حرفو سالهاست دارم میزنم ولی نه شماها رعایت کردید نه من کسی رو کشتم ولی گفتم که بدونید از این ترم قراره بکشم :) در طول ترم پیچوندن کلاسام کلا آزاده (با این حرفش خیلی موافقم. اصل اول دموکراسی اینه! اگه یه روزی قرار بشه جایی درس بدم قطعا این نکته رو میگم. هر کی خواست بیاد هر کی نخواست نیاد! اصن چراغم خاموش میکنیم کسی وسطش خواست بره معذب نشه). دیگه گفت اگه بوی قهوه اومد یعنی من توی اتاقم هستم و کاری باشه پاسخگوعم. میگفت انرژی بذارید واسه این درس... اگه جایی کم آوردید موتور دومتون رو روشن کنید. باز کم آوردید موتور سوم.. باز کم آوردید انقدر موتور روشن کنید تا منفجر بشید :))) خلاصه رفتیم خندیدیم یه کم و برگشتیم. ولی از جلسه بعدی رسما کلاس شروع میشه... در مورد ساخت قطعات حرف میزنه و بعد دکتر صاد، دکتر الف از گروه مکانیک میاد. من نمیدونم چرا هر چی رفتم پاس کنم یه سرش میخوره به مکانیک :| انی وی! فعلا دفاااااااااااااااع مشکل جدیتریه! برچسبها: دانشجویی در پایتخت پس از باران...