به طور رسمی سرتیم گروه ایده بازار شدم! و قرار شد که انتخاب اعضای تیم با خودم باشه که پس فردا مدعی نشم که مسئولیت پذیر نیستند :/ تا الان مخ چند نفرو زدم و فردا استارت کار توی برج فناوری زده میشه و خوب میتونم بگم یه کم استرس دارم! باید توی برخوردهام به بالانس برسم که هم حرفامو گوش بدن، هم فکر نکنن میخوام بهشون دستور بدم. اعضای تیم تا الان نرگس، شیوا، الناز، امیررضا، عالم(!) و جواد هستند.
برای جلسه فردا باید یه پلن خوب بنویسم برای شرح وظایف و اینکه ددلاینهامون چه جوریه! و این در حالیه که توی چند روز آینده هم امتحان دارم و هم ارائه! در وصف امتحان که فقط میتونم بگم پووووف! ارائه هم به شدت برام مهمه. علاوه بر اینکه 8 نمره داره. همونی که بهم پیشنهاد تدریس داده توی این کلاس هست و در واقع گند زدن و مِن مِن کردن و حتی استرس داشتن جایز نیست. اعتراف میکنم اطلاعاتم در مورد موضوع تا این لحظه در همسایگی صفره و اعتماد به نفس هم دردی رو دوا نمیکنه D: و سعدی ِ ذهنم 10 دقیقهای یه بار اررور میده که "بی کمالیهای انسان از سخن پیدا شود، پسته بی مغز چون لب وا کند رسوا شود"
از چالش کتابخوانی هر ماه یک کتابم عقبم! شش ماهه اول سال خیلی خوب بودم. حتی بیشتر خوندم. اما از اول مهر تماما مخصوص رو خوندم و الان فصل آخر بار هستی هستم. در حالی که تا قبل آذر باید تموم میشد:) کلی کتاب واسه خوندن هست. از ترس کمبود وقت انقلاب گردی رو حذف کردم! ولی کتاب خوندن رو نمیتونم حذف کنم. معتادم :) بار هستی کتاب خیلی فوقالعادهای که باید با تامل خونده بشه. فلسفیه و به کمونیستهای چک انتقاد میکنه. فیلمشم هست. هر چند میگن میلان کوندرا بعد از فیلم عصبی شده! و معلوم نیست چقدر شباهت داشته باشه ولی به هر حال بدم نمیاد ببینمش.
همینا دیگه. امشب باید یه مقاله بخونم! و امیدوارم از این آکبند بودن تو حوزهای که میخوام ارائه بدم در بیام!
برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 188