اوست گرفته شهر ِ دل...

ساخت وبلاگ
دلم می‌خواست
شبی که می‌رفتی
اتفاقِ ساده‌ای می‌افتاد

راه را گم می‌کردی
فاخته‌ای کوکو می‌کرد
و کلیدی زنگار‌گرفته
از آشیانهٔ خالی دُرناها
به زمین می‌افتاد

باران می‌گرفت
بیدار می‌شدم
بیدارت می‌کردم
و ادامهٔ این خواب را
تو تعریف می‌کردی...
                                                      واهه آرمن

پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 165 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 2:26