بازگشت من به شهر

ساخت وبلاگ

سلام بچه ها :) اگه بدونید چقدر دلم براتون تنگ شده... برای اینجا نوشتن... واسه کامنت بازی. نمیدونم چرا این همه تنبل شدم. شاید بگین اینم ازدواج کرد بی معرفت شد. ولی واقعیت اینه که من مثل سابق خوابگاهم و تقریبا ازدواج تغییر به خصوصی توی تایم هام ایجاد نکرده و کم کاری ناشی از تنبلی شخص خودمه. ولی کلی حرف دارم؛ از همه چی. و حتما میام و مینویسمش. حس میکنم وقتایی که اینجا نمینویسم ذهنم طبقه بندیشو از دست میده و آشفته میشه. به لحاظ روحی به این صفحه سفید احتیاج دارم و به شماها :) که سنگ صبور همه این سالها بودید. امسال دهمین سال وبلاگ نویسی منه و این یعنی بیش از یک سوم از عمرم... باورم نمیشه این همه گذشته. من اینجا بزرگ شدم. گذار از نوجونی به جوونیم اینجا رقم خورده. خیلی از تصمیم های زندگیم رو اینجا و تا حدودی تحت تاثیر این فضا و نگرش آدمهاش گرفتم. (مثلا یادی بکنم از دکتر ِخودم که وبلاگ نویس محبوبم بود و به گمونم سالها پیش ریاضی تهران میخوند. یا آرمان که مهندسی پزشکی امیرکبیر بود و احتمالا هم دوره استادهای جوون فعلی من. آخرین خبری که ازش خوندم فنلاند بود. اعتراف میکنم سالها پیش این آدم با قلم خاصش برای من سمبل استعداد و هوش بود) خلاصه که بعد از تحصیل، وبلاگ نویسی دومین حرکت ادامه دار زندگیم بوده و قطعا برام باارزشه. دلم نمیخواد استپ بشه. پس برمیگردم ایشالا. با همون هیجان قبل :)

پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 174 تاريخ : جمعه 17 خرداد 1398 ساعت: 22:16