دیروز بلاخره طلسم مطرح کردن موضوع من در گروه شکسته شد و صحبت کردم :) قبل جلسه دکتر صاد میگفت یعنی میشه این جلسه دیگه تو دفاع کنی؟ (جلسات قبل به خاطر آلودگی هوا و قطعی برق به مشکل خوردیم) گفتم اگر دماوند فعال نشه، ایشالا :) بعد از جلسه رسمیتر قرار شد من روی ساخت دیسکهای بینمهرهای کار کنم. تازه مقدمات کار شروع شده و تا رسیدن به دفاع پروپوزال روزهای سختتری در پیش دارم، اما امیدوارم به آینده. اگر امید را از دست بدهم انگیزهای برای کار کردن نخواهم داشت. دیروز نقطه عطف ارائه، به گفته داورها انرژی بود. و این حسِ خوبی داشت. میخواهم این انرژی را تا آخر حفظ کنم، حتی اگر شرایط بدتر از این شود.
این روزها توی یک گروه مدیتیشن به نام 21 روز فراوانی عضو شدم. در مورد وفور حرف میزند و منبع لایتنهی امکاناتی که میتواند تحت اراده ما قرار بگیرد. گرچه زیاد اعتقادی به این موارد ندارم و معمولا کسب این سبک از انرژی برایم در مکانهای مقدس امکانپذیرتر است اما برای خالی کردن ذهن بدک نیست.
کتاب جدیدی که میخوانم به نام "نه" است. یک مستند داستانی از دختر افغان که در زندانهای اسرائیل به سر برده و بعد وارد دانشگاههای آنجا میشود! قلم نویسنده آدم را با خود همراه میکند. تا اینجا کتاب پرهیجانی بوده، به مباحث علم ژنتیک و بیوتروریسم اشاره دارد و اگر همهش واقعیت داشته باشد میتوان گفت که وحشتناک است.
نکته آخر این هفته را خوابگاه میمانم، 1000 و 1 کار عقب افتاده و جدید دارم و مرگ بر من اگر درست زمانم را مدیریت نکنم :)
برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 192