ظرفیت وجودی آدما توی هر چی فرق داره. این روزا که با بچههای ۱۷-۱۸ ساله سر و کله میزنم این مساله برام پررنگتره. توی مثالهای دم دستی یکی ظرفیت درک ریاضی رو داره، یکی فلسفه و خب هیچ دو تا آدمی دقیقا عین هم نیست. اما از اون مهمتر ظرفیت پذیرش عواطف و احساساته، ظرفیت پذیرش مهر و محبت. واقعا بعضی آدمها ظرفیت مهربانی و محبت رو از یه حدی بیشتر ندارن. هر بار که لبریز از محبتی و قلبا دوستشون داری یهو یه حرکتی میزنن که بهت ثابت کنن ظرفیت یا شاید بهتر بگم لیاقتش رو ندارن. و تو دلسردتر میشی.
و اکثرش هم ریشه در حسادت داره. اینکه تو یه موقع بهتر از اونا نخوری، نپوشی، نگردی... که حالا اوضاع من خدا رو شکر حسادت برانگیزم نیست ولی باز نمیفهمم فاز یه عده رو. میدونی بدترین اخلاقم اینه که آدمها زود از چشمم میافتن. کینهای نیستم و در واقع اشکال از خودمه. تمام خودم رو برای یکی میذارم و وقتی یه جایی، کاری دور از انتظارم انجام داد. دیگه هر کاری بکنه هم برام اون آدم سابق نمیشه. چینی بند زدهای که همیشه خاطرم هست یه بار چطور اذیتم کرده، البته نه عجولانه... خودم رو بارها جاشون میذارم. خیلیها رو این وسط میبخشم و سعی میکنم شرایطشون رو درک کنم. اما گاهی تکرار اون حرکات و عمق فاجعه رفتاریشون، دیگه قابل بخشایش نیست، بار اول برای کنار گذاشتن اون آدم خیلی غصه میخورم؛ اما بعدش دیگه برام اهمیتی نداره. یعنی بار دوم که ببینم یا بشنوم فلانی، چه حرکتی از خودش نشون داده؛ دیگه شوکه نمیشم، چون بار اول به قدر کافی از رفتارش آسیب دیدم و یه دور تلاش کردم از دلم بیرونش کنم. نتیجهش اینه که اون آدم دیگه جایی توی قلبم نداره و اگر مجبور به ادامه دادن باهاش باشم همه چی یه حفظ ظاهر مضحک بدون علاقه قلبی باقی میمونه.
+ گفته بودم تا چه اندازه از آدمهای مودی و دمدمی مزاج متنفرم؟ خدایی اگه یه دلیل فقط برای ازدواج با امین کافی بود همینه که همیشه یه جوره. نه که یه روز خودشو برام بکشه و یه روز سرد و بیتفاوت باشه. و خدا میدونه که من هر جا صفر و صدی باشم توی رفتار بندهی تعادلم.
برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 74