عاقبت چه خواهد شد؟

ساخت وبلاگ

زن

زندگی معلم ریاضی‌ها، مانند شغل‌های کارگران فصلی است. یا انگار کن کولرسازها! دم امتحان که می‌شود یک عده تازه یادشان می‌افتد که ریاضی بلد نیستند و دنبال معلم خصوصی و گاهی لو رفتن چند سوال امتحانی هستند. در این بین دخترک تیزهوشانی مدام پیگیر بود که آنالیزور برود و ریاضی کار کنند. بهش گفته بود نمی‌رسم و خواهرم را می‌فرستم. گفتم نه. مخصوصا که دخترک هم از آن درسخوان‌ها با تراز بالا بود. گفتم حالا صد مدل کتاب تست زده و این جلسات بیشتر حکم مچ‌گیری معلم‌ها را دارد. حوصله تیزهوشانی‌ها را ندارم. گفت خب یکی مثل خودت! گفتم من کی اینطوری بودم؟!! در همین حین دخترک پیام داد آقای نون نمیشه خودتون بیاید؟ خانم‌ها معمولا ریاضی درس دادنشون خوب نیست! به آنالیزور گفتم می‌روم. چهار ساعتی سر و کله زدیم. گارد اولش را حس می‌کردم. کم‌کم رسیدیم به اینکه میشه از سوالاتتون عکس بگیرم؟ گفتم اوکی. و آخر کلاس گفت میشه کل جزوه‌تون رو داشته باشم، آخه دبیر ما آقای الف این نکات رو نگفته! به شکل بی‌تفاوت و زیرپوستی شانه بالا انداختم که طبیعی است مردها معمولا به جزییات توجه کم‌تری دارند.

زندگی

زندگی محکم و کوبنده جریان دارد. با همه خوب و بدش. با همه سختی‌ها و نگرانی‌ها و خوشی‌هایش. با همه گرانی‌ها و بالا و پایین اقتصادی که این روزها حقیقتا کمرشکن شده. چه روزهایی که در مطب این دکتر آن دکتر با بیماری و بیماران، غرق در امید و ناامیدی‌هاشان می‌گذرد. چه روزهایی که با بچه‌های دبیرستان، با تست ریاضی و کنکور، غرق در امید و ناامیدی‌هاشان می‌گذرد. و چه روزهایی که تنها کنار بخاری، با شیر نسکافه گرم، لپ‌تاپ و گاهی یک قسمت سریال و فیلم، در خلوت خودم با امید و ناامیدی‌های خودم می‌گذرد. زندگی این روزها پارادوکسی‌تر از همیشه‌اش شده. گاهی دلم می‌خواهد زودتر به آخر خط برسم و تمام. و گاه دلم می‌خواهد زندگی آنقدر کش بیاید تا روزی مادربزرگی ۸۰-۹۰ ساله شوم.

آزادی

آزاد نیستم این روزها. مشکلات فعلی و اجبار در دسترس بودن چه خانوادگی و چه کاری اجازه گم و گور شدن را نمی‌دهد و جسمم گوشه‌ای گیر کرده. ذهنی هم که خلاصه بگویمتان، سرم بازار مسگرهاست.


برچسب‌ها: همین حوالی

پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 95 تاريخ : سه شنبه 13 دی 1401 ساعت: 23:30