جمعبندی ۱۴۰۱ برای من یه گشت کامل توی کادر درمان و بیمارستانها بود. بهسلامتی دکتر قلب نرفته بودم که اونم چند شب پیش رفتم!! اول رفتم عمومی همینطوری تفریحی!! گفتم هم یه چکاپ بنویسه هم بگم سمت چپ قفسه سینهم درد داره که گفت برو نوار قلب بده! نوارو دید گفت اکو لازم داری! فردا بیا متخصص نشون بده؛ ایراد داره :/ گفتم وااااا چی شد یهووو... حالا من انقدرا هم حالم بد نبود که! بعد من چه کردم؟ توی خیابون زدم زیر گریه :))) هیچی دیگه همون لحظه رفتیم یه متخصص قلب و ضمن کارت کشیدن ۵۰۰ تومن ناقابل که اونم درد خودش رو داشت، دکتر گفت استرس داری؟ گفتم از وقتی نوار قلب دادم تا الان رو مرز سکتهام :))) ولی بهطور کلی هم آره... کارای عقب افتاده زیاد دارم و ذهنم درگیره! خلاصه گفت برای خاطر جمعی اکو بده و بعد دیدنش گفت اوکیه. و جای نگرانی نیست. حالا دیگه نمیدونم دکتر خوبی بود یا نه. ولی ما مبنا بر این میذاریم که خوب بوده ایشالا :)) از اونور جراحی دوم مامان امین افتاد بعد از عید و اما اینور عید هم یکی از مهمترین و دوستداشتنیترین آدمهای زندگیم یه عمل داره که از صمیم قلب امیدوارم خوب و راحت بگذره، بلکه پرونده ۱۴۰۱ رو با عنایت پروردگار ببندیم. دعا کنید همه چی خوب پیش بره، ممنونم.
و اما کاری بگم ریاضی ادامهداره. و من برنامهریزیم این بود که عمده حجم مطلب رو تا عید تموم کنم، چون دانشآموزام دوازدهمیان و بعد عید رو درست و درمون نمیان. منتها با بساط مسمومیت و این داستانها که پیش اومد طبق معمول معادلات ذهنی منم بهم ریخت و کاش برنامهریزی نکنی مریم جون! و اینه که بچهها نمیان و مدرسه موافق کلاس آنلاین نیست و بهنظرم اینور سال صرفا علاف باشیم. از طرفی برای اینکه از من یه استفادهای کنن خیلی شیک برای کلاسهای دیگه با من تقویتی گذاشتن!! و میگن اونا رو مجبور میکنیم بیان... عجب! دیشب به مدیر پیام دادم من خیلی سعی کنم کار خودمو با این تعطیلیها جمع کنم! و لطفا یه دبیر دیگه قبول زحمت کنه و بعد از طومارم دلایلم، مدیر سین زد که نه عزیزم شما میتونی! :/
به واسطه یه استاد خیلی محترم با یه فناور آشنا شدم که داره پانسمان تولید میکنه و ازم خواسته بهش مشورت بدم. حقیقتا با این حجم کارهای باقی مونده خودم این دیگه خیلی نمیتونمه! با این حال برای رفع کنجکاوی میخواستم ببینمش و ببینم واقعا میشه تولید کرد؟! چون توی معیارهای ذهنی من و تجربه سالهای اخیرم اینم شدنی نبود. اما خب طرف توی یه فاز و مسیر متفاوتی از ذهن من در حال حرکته و واقعا الان نمیتونم پیشداوری کنم که شدنیه یا نه! اینکه باهاش ادامه بدم بد نیست، چون تجربه ارزشمندیه اما خب کارهای خودم چی :/ و به قول دکتر پروین که یه روز بهم گفت تو خیلی خوبی اما زیاد درگیر حاشیه میشی! و اون موقع بهم برخورد اما الان میدونم این دقیقترین و به طور عجیبی صحیحترین تعریف جامعه علمی از منه!
خلاصه فعلا خودم رو خیلی علاقهمند نشون ندادم که بلکه زیاد درگیر نشم، اما مشکل این داداشمون اینه که یه اورثینکر حرفهایه و متاسفانه به زبون هم میاره، یعنی خیلی خیلی حرف میزنه. و این برای من که تعاملم با آدمهاییه که کمحرفن و به این سیستم عادت کردم واقعا کنسله :)) یعنی نگفتم که ممکنه با امین بریم بیرون و اتفاقا چندتا کارو پیگیری کنیم و مفید هم باشیم و در مجموع بیست تا کلمه مکالمه نکنیم و تعامل خوبی هم باشه :) به قول داداشش، امین زیاد کلمه استفاده نمیکنه، حیفش میاد. خلاصه که اون کلید واژه میگه دیگه من متوجه منظورش میشم :)) بعد الان این یارو میره منبر و مخصوصا اگه تکراری باشه و مخصوصا اگه تلفنی باشه، من عین مار به خودم میپیچم هی! حالا فعلا دارم کجدار و مریز پیش میرم ببینم چی پیش میاد. خدای به امید خودت. کمک کن اوضاع همه چی ختم به خیر پیش بره.
برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 76