مرا ببوس...

ساخت وبلاگ
از مزارع پنبه‌ی شیلی
تا کارخانه‌ی شماره ۱۷ شانگهای
و زیر چرخ خیاطی زنی ترک، پیراهنی بودم
که به تو فکر می‌کردم...                                       محمد عسکری ساج

+می‌شود چند خط بالا را خواند و از ذوق دیوانه نشد؟ واقعا چقدر مغز این نویسنده‌ها و شاعرها می‌تواند خلاق و فوق‌العاده باشد. اینکه یک دفعه میخ کوبت کند و تو را یاد جمله‌ی چارلز بوکفسکی بیندازد که در عامه‌پسندش گفته بود: "بلند شد و رفت. تو عمرم زن به این خوشگلی ندیده بودم. ورای تصور، ورای همه چیز، سر به سرم نگذارید. می‌خواهم بهش فکر کنم." چقدر خواستنی و عجیب است که بگویی سر به سرم نگذارید! می‌خواهم بهش فکر کنم. میخواهم در زندگی‌ام جریان داشته باشد. بک گراند همه چیز باشد و هر بار تکرار اسمش یک لبخند عمیق کنج لبم بنشاند. اگر قرار نباشد هر کدام از ما یکی از این آدم‌ها را توی زندگی‌مان داشته باشیم که ساعتی در روز در رویایش غرق شویم چه فرقی با ربات‌هایی خواهیم کرد که وظایف ما را با مهارت‌تر و بدون خستگی انجام می‌دهند؟

+ امروز روز جهانی بوسه است :) و چقدر من آهنگ مرا ببوس را عاشقم... مرا ببوس مرا ببوس برای آخرین بار/
ترا خدانگهدار/ که می‌روم بسوی سرنوشت...


برچسب‌ها: مخاطبش گم شده, تهران در بعد از ظهر پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 242 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 23:24