من! تاک خشک خم شده بر داربست پیر!
پیچیده باز لذّت انگور در تنم
انگار بعد از آن همه تمرین عاشقی
این بارِ اول است که حس میکنم زنم...
پانتهآ صفایی
+ فازسلولی کارم شروع شده. در یک آزمایشگاه خیلی باحال با درصد صمیمیت هزار! سرم شلوغ است وگرنه باید بنویسم از ناهارهای دست جمعی، از قطع نخاع موش برای خروج سلول بنیادی، از آب پاشیدن توی آبدارخانه، از جراحی خرگوش... و از همه روزهای سخت و شلوغی که با استرس خفیفی طی میشود ولی حس امید و زندگی دارد.
+ میشود کمی دعایم کنید؟ یک سری گرههایی دارم که با دست و دندان باز نمیشود، دعا لازم دارد :)
برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 197