امروز عصر را با کاشانیهای مقیم تهران گذراندم... خرید کردیم. شام خوردیم و خوش گذشت. قرار بود آخر شب برویم شهربازی که انصراف دادم :) خسته بودم و کلی کار ناتمام داشتم. و واقعا برای ساعت 1 رسیدن به خوابگاه توجیهی نداشتم :) موقع برگشت توی ماشین این آهنگ را با بچهها خواندیم. آشنا داشتن توی یک شهر بزرگ و گشتن توی خیابانهای ساعت 10-11 شب با ماشین خیلی کیف دارد. این را از کسی بپذیرید که قبلا از ماشین سواری بیزار بود.
برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 247