گفت حرفهایش را به دل نگیر.. اعصابش از جای دیگه بهم ریختهاس این روزا. و من با بی قیدی و خونسردی خاص خودم گفتم نه بابا! به دل نمیگیرم...
راستش آدمی نیستم که به حرفهایی که اذیت کننده بوده یا حالم را گرفته برگردم و فکر کنم. از گویندهش هم کینهای به دل نمیگیرم. اصولا یک گوش در و دیگری دروازه قابل تعمیم به اکثریت امور دارم. من همه چیز را در آخر کار از یاد میبرم! اما گاهی یک حرف از درون تو را تهی میکند... آن حرف را آدمی میزند که تو با تمام وجودت دوستش داشتی... حس میکنی وسط خلا ایستادهای و هیچ راهی نداری... ماری میشود که چنبره میزند دور قلبت و در ناگهانیترین حالت ممکن نیشت میزند. آن وقت هر چقدر هم که سعی کنی درد لحظه گزیده شدن را فراموش کنی یک سوراخ ریز برای همیشه روی قلبت باقی میماند. یک سوراخ ریز که مهندسی بافت و پزشکی بازساختی هیچ گاه راهی برای التیامش نخواهند یافت.
+ وقتی به حرفش فکر میکنم، به حرفی که واقعا لایقش نبودم در کسری از ثانیه چشمهایم پر از اشک میشود ولی از آنجایی که یک قانون نانوشته گریه را برای من مجاز نمیداند در همین حد باقی میماند و سریع به خودم میگویم تو که اینجوری نبودی! خجالت بکش... :)
+ وضعیت پایاننامه هم این روزها بدتر از بد است! یک گیر اساسی دارم... کاش خدا کاری کند!
+ نقطه عطف این روزها نیم ساعت قبل از خواب است که روی تختم دراز میکشم و برای نیم ساعت توی دنیای جملات و کتابهای مورد علاقهام غرق میشوم، فرمانروایی میکنم، عاشق میشوم، فارغ میشوم و خلاصه این نیم ساعت خستگی روزهایی که نکبتوار زیر آفتاب گرم و کثیف پایتخت میگذرد را از تنم بیرون میکند. تنها جایی از زندگی که قدرت مطلق و اختیار دارم همین نیم ساعت است که انتخاب کنم چه بخوانم؟ چه بخواهم؟ و نیم ساعت یعنی 2/08 درصد از کل ِ یک روز! آن هم در خیال... ولی این هم مهم نیست.
+ عنوان از این آهنگ که دیفالت این روزهای من است.
خب حالا بس است دیگر... اخمهای در هم رفتهیتان را باز کنید و لبخند بزنید... متنفرم از اینکه ناله کنم و به آدمها انرژی منفی بدهم. باید یاد بگیریم که در مقابل سختیهای زندگی کم نیاوریم. یاد بگیریم که در زندگی اولویت خودمان هستیم و کل این نظام هستی در خدمت ماست. مگر نه اینکه وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في ذلِکَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَکَّرُونَ... ایمان دارم که زندگیام را میسازم، هر چه را بخواهم تسخیر خواهم کرد و با رویاهایم به استقبال آینده خواهم رفت :)
برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 196