ملت با تغییر فصل، دنبال استایل جدید و خرید لباس پاییزهان. چی به من میرسه؟ آفرین به مخاطب باهوش! حساسیت فصلی :/ بعد من این مرض رو توی تهران یا نداشتم یا خفیف بود. اینجا قشنگ از ته گلوم تا بصل النخاعم خارش داره و دیگه الاناس که بینیمو از جاش دربیارم بدم سگ گاز بزنه :| همه علائم سرماخوردگی هم دارم. خدایا من تازه کرونا گرفته بودم که. حس میکنم به جای سیستم ایمنیم یه گلبول سفید پیر خسته در آستانه بازنشستگی نشسته. صداش میکنن داداش! ویروس و آلرژن وارد شده. دستشو میذاره کنار گوشش داد میزنه چیییی گفتییین؟! میگن ویرووووس!! میگه آهان. خب کاریش نداشته باشید خودش میره. کممحلی بهترین سلاحه. در این حد عملکردش تحسین برانگیزه. برچسبها: از رنجی که میبریم, همین حوالی بخوانید, ...ادامه مطلب
-خوابیدن تا ساعت هشت صبح و وقعی ننهادن به آلارم و ادامه دادن تا 9:45 دقیقه !done (افتخار کن به خودت مریم جان :/)- پیگیری اولیه دو مورد کار ادرای از طریق ارسال ایمیل و فرستادن گزارش یک صفحهای !done- تماس با استاد راهنما !done- درست کردن شربت هل و گلاب و زعفرون با تخم شربتی !done- شستن دستشویی !done- شستن کاهو برای سالاد !done- خیس کردن عدس برای عدسی شام !done- نماز ظهر و عصر !done- پختن استانبولی برای ناهار ... is loading- چای تازه دم ... is loadingخب با اینکه این لیست با هزاران کار دیگه میتونه ادامه داشته باشه، اما وقتشه که با یه فنجون چای فعلا بامبی همایونیم رو بذارم زمین و کمی لش کنم تا امین از سرکار بیاد. میخواستم کتلت درست کنم که امین پیشنهاد داد دمی گوجه بخوریم امروز! و دیگه با توجه به تعاریف متعدد از این غذا در خانوادههای مختلف، اینی که پختم نمیدونم همونه که نظر اون بود یا نه! انی وی همین که غذا روز گازه، مخلفات سالاد حاضره و شربتش توی یخچاله! به نظرم کفایت مذاکرات آقا!بعد ناهار هم خدا یاری کنه بشینم پای لپ تاپ و ادامه کار، مرگ بر من اگر بخوابم! چون واقعا شب عذاب میکشم اینطوری. غروب هم باید برم حتما یه سر به خانواده همسر بزنم. چند روزه انقدر درگیر بودم نرسیدم یه احوالی بگیرم ازشون و دیگه زشته انقدر عروس بیمعرفتی باشم. با ما همراه باشید ببینیم به برنامه امروز میرسیم :)------------بعدا نوشت: (ساعت 12 نیمه شب) ظهر یه نیم ساعتی خوابم برد! اما نذاشتم ادامهدار بشه و به گمونم شب بتونم بخوابم. یه کمم کارامو انجام دادم، گرچه میتونستم بهتر باشم اما مرگ بر ایده آل گرایی، همینم خوب بود. دیگه اینکه عدسی رو پختم و قابلمه به دست رفتیم خونه مادرشوهر. شام رو پیششون بودیم. برگش, ...ادامه مطلب
[اول قبلی رو بخونید بعد بعدی رو :/] خب پر واضح بود با اون لوکیشنی که اختیار کرده بودم خوابم میبره! تقریبا نیم ساعت چهل دقیقه نگذشته بود که میگ میگ اومد لباس عوض کنه و بره دوباره! و بلند بلند داشت تلفنی میگفت فاکتور آجر براش بفرستن. دم در اتاق خواب دید من با چشمانی نیمه باز و مستاصل نگاه میکنم! و نگاهم گویای این مطلبه که کاش بذارید من دو دقیقه بکپم! :))) به جای اینکه نگاهش حاکی از پشیمانی یا معذرت بابت بیدار کردن انسان فرهیختهای چون من باشه برگشت گفت وای مریم نخواب نخواب! پاشو کارااتو انجام بده. دیر شد. بدوووو... خب عالی شد. فقط صبح دل انگیزم این جملهی خداوندگار استرس در خاورمیانه رو کم داشت. گفت و تیشرت و شلوار جینش رو با یه پیراهن شلوار رسمی عوض کرد، چند ثانیه هم با ماهی روی کابینت چشم تو چشم شد و رفت. کاش من بفهمم واقعا چکارهس؟ شغلش چیه؟ حقوق و درآمدش چقدره؟ :)))))بیدار شدم گفتم نه مریم جون امروز روز یلّلی تلّلی نیست. ماهی رو مزهدار کردم، برنج رو خیس کردم و تصمیم گرفتم یه قهوهای چیزی از این آمادهها بزنم. دو سه تا مدل مختلف توی کابینت یابیدم و رندوم یکی رو برداشتم و از خدا خواستم تلخ نباشه. حقیقتا مزه زهرمار آخرین چیزی بود که امروز بهش احتیاج داشتم. حالام نشستم پای لپ تاپ و اگه نفس امارهام اجازه بستن بلاگفا رو بهم بده یه کار مفیدی رو شروع کنم. نفرین آمون بر من اگر شب ریپورتی برای عرضه نداشته باشم. بیاین توی کامنتها بهم فحش بدید. اصلا تقصیر شماهاست انقدر توی اون پست "همنوایی..." لوسم کردید، بیعار و تنبل شدم و فکر کردم برم کاندید مجلسی جایی بشم. مسئولیتی قبول کنم. اما حیف که زیادی درس خوندم. این قبیل مشاغل رو دیگه به من نمیدن. [مریم جون؟ دلت میخواد امروز نو نامبر, ...ادامه مطلب