پس از باران

متن مرتبط با «درخشش ابدی یک ذهن پاک دانلود فیلم» در سایت پس از باران نوشته شده است

جزییات یک سه‌شنبه معمولی آلوده

  • مدارس کاشان امروز و فردا تعطیله. البته من پنجشنبه کلاس دارم و تعطیلی امروز فرقی به حالم نداشت. فقط یه دونه کلاس خصوصی قرار بود توی مدرسه هماهنگ کنیم که خب فعلا کنسل شد و مشاور مدرسه تماس گرفت که چیکار کنیم و گفتمش من خونه برای تدریس نمیرم. و اون گفت میدونم. به والدینشم گفتم و گفتن عیبی نداره توی هتل کلاس رو برگزار می‌کنیم. بله دوستان ملت اینطوری‌ان :)))) و احتمالا بره واسه فردا دیگه. در حال حاضر قرمه سبزی داره لوود میشه. تخم‌مرغ‌ها رو برای کیک سیب و دارچین گذاشتم بیرون که با محیط هم‌دما بشه. و خودم با یه لیوان چای هل‌دار پای لپ تاپ دارم به بارگزاری داروی سلکوسیب فکر می‌کنم و همزمان از این آهنگ لذت می‌برم.برچسب‌ها: همین حوالی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جزییات یک روز پاییزی

  • عاشق این ساعت از روزم. ناهار آماده‌س و برنج داره آسه آسه دم می‌کشه. چای هل و دارچین هم همینطور. یه بوی گرم و نرمی پیچیده توی خونه و آفتاب کم‌جونی که به زور تا لب پنجره خودش رو کشونده بالا. امین حدودای ساعت دو می‌رسه و من... بعد از کلاس ریاضی اول صبح و درس دادن توابع همانی و کلی بدو بدو بعدش تا برگشتن به خونه و تدارک ناهار و شستن هزاران ظرفی که عادتمه موقع آشپزی کثیف کنم، حالا آخیش گویان با یه خرمالو اومدم نشستم پای‌ لپ‌تاپ... تا بیست دقیقه خودم رو پرت کنم توی دنیای فرندز.+ توی تایم رفت و آمد به مدرسه اگه پیاده باشم، خیلی پیش میاد که توی ذهنم موقع قدم زدن به این فکر کنم که بیام اینجا چی بنویسم... اتفاقا به صورت بالقوه نوت‌های خوبی هم از کار در میاد اما بعد نمی‌دونم چرا بالفعل نمیشه و همونجا باقی می‌مونه. به نظر چاره‌ش پیاده‌رویه. باید بیشتر راه برم. و دومی خوندن! کم می‌‌خونم جدیدا... مشغله‌ها زیادن... اما به خوندن یه کتابی مثل کلیدر احتیاج دارم. اساساً یه نوشته‌ای از محمود دولت آبادی... حالا که دقت می‌کنم بابت تعهدی که به یه سری از نویسندگان و سریال‌ها دارم واقعا باید ازم تقدیر بشه :)))برچسب‌ها: همین حوالی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ما حسرت یک خنده‌ی دنباله داریم

  • اهل کاشانم ...اما شهر من کاشان نیستشهر من گم شده استمن با تاب، من با تبخانه‌ای در طرف دیگر شب ساخته‌ام HOME| EMAIL| PROFILE DESIGNER MARYam آمار بخوانید, ...ادامه مطلب

  • واکاوی‌های ذهن خسته

  • ظرفیت وجودی آدما توی هر چی فرق داره. این روزا که با بچه‌های ۱۷-۱۸ ساله سر و کله میزنم این مساله برام پررنگ‌تره. توی مثال‌های دم دستی یکی ظرفیت درک ریاضی رو داره، یکی فلسفه و خب هیچ دو تا آدمی دقیقا عین هم نیست. اما از اون مهم‌تر ظرفیت پذیرش عواطف و احساساته، ظرفیت پذیرش مهر و محبت. واقعا بعضی آدم‌ها ظرفیت مهربانی و محبت رو از یه حدی بیشتر ندارن. هر بار که لبریز از محبتی و قلبا دوستشون داری یهو یه حرکتی میزنن که بهت ثابت کنن ظرفیت یا شاید بهتر بگم لیاقتش رو ندارن. و تو دلسردتر میشی.و اکثرش هم ریشه در حسادت داره. اینکه تو یه موقع بهتر از اونا نخوری، نپوشی، نگردی... که حالا اوضاع من خدا رو شکر حسادت برانگیزم نیست ولی باز نمی‌فهمم فاز یه عده رو. می‌دونی بدترین اخلاقم اینه که آدم‌ها زود از چشمم می‌افتن. کینه‌ای نیستم و در واقع اشکال از خودمه. تمام خودم رو برای یکی میذارم و وقتی یه جایی، کاری دور از انتظارم انجام داد. دیگه هر کاری بکنه هم برام اون آدم سابق نمیشه. چینی بند زده‌ای که همیشه خاطرم هست یه بار چطور اذیتم کرده، البته نه عجولانه... خودم رو بارها جاشون میذارم. خیلی‌ها رو این وسط می‌بخشم و سعی می‌کنم شرایطشون رو درک کنم. اما گاهی تکرار اون حرکات و عمق فاجعه رفتاریشون، دیگه قابل بخشایش نیست، بار اول برای کنار گذاشتن اون آدم خیلی غصه می‌خورم؛ اما بعدش دیگه برام اهمیتی نداره. یعنی بار دوم که ببینم یا بشنوم فلانی، چه حرکتی از خودش نشون داده؛ دیگه شوکه نمیشم، چون بار اول به قدر کافی از رفتارش آسیب دیدم و یه دور تلاش کردم از دلم بیرونش کنم. نتیجه‌ش اینه که اون آدم دیگه جایی توی قلبم نداره و اگر مجبور به ادامه دادن باهاش باشم همه چی یه حفظ ظاهر مضحک بدون علاقه قلبی باقی می‌مونه.+ گ, ...ادامه مطلب

  • یکی به راه حقیقت نثار باید و نیست

  • اگر راستی راستی می‌خواهی چیزی بفهمی بیش از همه چیز باید از خر تقلید پیاده شوی و چنین گفته‌اند و چنین می‌گویند را به دور بیندازی و مرد شعور و فهم خودت بشوی.                                                                                                   کتاب دارالمجانین, ...ادامه مطلب

  • یک سال گذشت...

  • 28 دی، برای اولین بار دیدمش. توی اون هفته با پنج تا خواستگار دیگه هم ملاقات داشتم. قیافه جدی داشت. کت و شلوار آبی تیره پوشیده بود، با شال ابریشمی کلاسیک و دستمال جیبی که همرنگ شال بود. مامان ِ تپل مهر, ...ادامه مطلب

  • شبیه یک رویا

  • به خونه فکر می‌کنم. شب‌ها موقع خواب خیال‌بافی می‌کنیم برای خونه دو نفری که الان برامون دور و بعیده، میگم رنگ دیواراش سفید باشه، اتاقاش پر نور باشه با پنجره‌های بزرگ. میگه با هم فیلم می‌بینیم. بعد فکر , ...ادامه مطلب

  • کراش آکادمیک

  • استاد راهنمام داخل جلسه دفاعه. منو فرستاده دنبال کارهای جلسه با ستاد بیوتکنولوژی. و اینکه با دکتر صاد حرف بزنم. بعد جذابیت ماجرا اینه که دکتر صاد هم الان توی همون جلسه دفاعه!! هفته پیش در مورد جلسه و , ...ادامه مطلب

  • خدا امشب نزدیک ماهه :)

  • هی خودمو خط زدم...به تو مُهر نباید زدم...ولی دیگه نمیخوام... تا آخر راه میام؛ با تو هر جای دنیا میام!+ این آهنگ رو خیلی دوست دارم. به این شکل که سه ساعت جزوه آنالیز جلوم بازه و دارم اون چند خط بالا رو داد میزنم با آهنگ :))) به نظر میرسه ولنتاین و سینگل بودن داره عین جزر و مد روم اثر میذاره. هر چند بهش اعتقادی نداشته باشم! :)برچسب‌ها: مخاطبش گم شدهLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اوصیکم به سنگینی و وقار در مجالس عروسیD:

  • اهل کاشانم ...اما شهر من کاشان نیستشهر من گم شده استمن با تاب، من با تبخانه‌ای در طرف دیگر شب ساخته‌ام HOME| EMAIL| PROFILE DESIGNER MARYam آمار , ...ادامه مطلب

  • برف آمد، برف آمد یک زمستان گم شدم

  • ‏برف ده سالگي بخاطر آدم برفي هايش،برف چهارده سالگي بخاطر اخبار و تعطيلي‌هايش،برف هجده سالگي را درست يادم نيست در ميان افكار يخ زده بودمبرف بيست سالگي قدم زدن‌های عاشقانه و رد پاهايمبرف بيست و پنج سالگي به بعد فقط سرد بود و سرد بود و سرد ...                                                                         از توئیتر فارسیبرچسب‌ها: روزهای گمجشکی, ...ادامه مطلب

  • یکشنبه خود را چگونه گذراندید؟

  • دیشب تا 3 نصف شب هم‌ورک نوشتم. استاد اول کلاس صدا میکنه هم‌ورک‌ها رو می‌پرسه. تا ساعت 3 یه سرچ جامع و کامل کردم که استادو ضربه فنی کنم. ولی نتیجه چی شد؟ صبح خواب موندم و 1 ربع دیر رفتم سرکلاس و به این ترتیب خودم ضربه فنی شدم :)))))))))))))) اسکول اعظم هستم از کاشان! :| بعد رفتم کلاس تذهیب... یکشنبه‌ها نقطه عطف زندگی منه :) بعد کلاس تذهیب رفتم ایده بازار! تا همین الان درگیر اون بودم. یکی از بچه‌های ارشد به اسم فرزاد به تیم اضافه شده که فکر می‌کنم میشه روش حساب کرد. بسیار جدی و مودب و کاری! از ساعت سه نشستیم یه برنامه تپل ریختیم، گرچه قطعا بعدش مهندس نون میاد با صفر تا صدش مخالفت می‌کنه؛ ولی ما کار خودمونو می‌کنیم D: الان واسه پیگیری یه کار دیگه باید برم بیرون :/ و این در حالیه که 160 تا کار ,گذراندید؟ ...ادامه مطلب

  • کاش یکی بیاد که موقع رفتن نرود!

  • دو سال پیش 20 شهریور اومدم خوابگاه. مامانم و آنالیزور هم اومدن. وسایلمو گذاشتیم و با مامانم چیدیم. بعد رفتیم سه‌تایی یه فست فود نزدیک خوابگاه پیتزا خوردیم. بعدم اونا رفتن. تنها شدم. خیلی تنها. کسی رو توی خوابگاه نمی‌شناختم. به بهونه دوش رفتم حموم آخری زیرزمین که گریه کردنم معلوم نشه. تیشرت سبز توپ توپی که تازه خریده بودم رو پوشیدم با یه ساپورت آبی. امشب دارم وسایلمو جمع می‌کنم که از فردا برم خوابگ,بیاد,موقع,رفتن,نرود ...ادامه مطلب

  • حوالی تو یک نفر دلی به دریا زده است...

  • یک. دیشب عروسی بودم. مرتضی را درست در 29مین سالگرد تولدش فرستادیم به خانه‌ی بخت... یک لحظه وسط دست و جیغ‌ها و رقص نورها و دخترهایی که حلقه زده بودند دور عروس و داماد و می‌رقصیدند پرت شدم به 10 سالگی‌هایم، به آتاری دستی مرتضی، به ماهی‌هایی که توی حوض پدربزرگ کشته بودیم. دورتر از مجلس نشسته بودم. دخترخاله‌ام دستم را کشید. گفتم نمی‌‌رقصم. سه چهار بار دیگر گفت و گفتم نمی‌آیم... به زور من را کشان کشان ,حوالی,دریا ...ادامه مطلب

  • به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من...

  • کاش میشد من امروز به همایون شجریان رای میدادم :) بیشترین صدایی که این روزها می‌شنوم و دوست دارم هی ریپیت بشه. + گردنبندشو ^ _ ^ از این زنجیرا که مردا میندازن خیلی خوشم میاد! ولی از انگشتر بدم میاد! :) برچسب‌ها: روزهای گمجشکی, تهران در بعد از ظهر, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها