پس از باران

متن مرتبط با «رفتن» در سایت پس از باران نوشته شده است

رفتنت رفتن جان است...

  • صبح که داشتم خودم رو می‌کشوندم مدرسه! می‌گفتم دووم بیار... بعد از ظهر پفک داریم و فرندز... حالا شنیدن خبر رفتن چندلر... اعماق قلبم درد گرفت از این خبر... گرچه می‌تونستم حدس بزنم زودتر از بقیه از دست میره اما بازم زود و ناگهانی بود. بچه‌های کلاس دارن امتحان میدن و من نمی‌دونم می‌تونم تا آخر کلاس حرفی نزنم یا لب و لوچه آویزونم لو میده چقدر غمگینم... .برچسب‌ها: درد داشت بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حالا هی من بگم از سن کلاس رفتنم گذشته، هی بگید نه :|

  • لعنت پروردگار بر استادی که سر کلاس داستان تعریف میکنه و وقتی اسلایدهاشو میخونی مطلقاً هیچی سر در نمیاری! :/ 6 ماه میرن فرصت مطالعاتی شش سال برامون تعریف میکنن. آقا بیا درستو بده. چرا فکر میکنی خاطرات تو از نونوایی‌های خارج جذابه :| ویس‌هاشو گوش میدم ببینم چیزی ازش در میاد یا نه! قیافه‌م دیدنیه. مهشید میگه تو کلاس که احیانا همینقدر عاقل اندر سفیه نگاش نمیکنی :)))) میگم نه تو کلاس فکر میکنم تو گوانتانامو دارم شکنجه میشم. فقط به خودم  5 دقیقه‌ای یه بار میگم طاقت بیار رفیق! الان تموم میشه :| + چه خوبه وبلاگ هست من میام یه دور غر میزنم، خالی میشم میرم پی زندگیم :) شب میام گزارش میدم از کارام! اگه تا آخر جلسه 14 نخونده بودم دعوام کنید. شنبه امتحان دارم :(برچسب‌ها: دانشجویی در پایتخت, دموکراسی تو , ...ادامه مطلب

  • کاش یکی بیاد که موقع رفتن نرود!

  • دو سال پیش 20 شهریور اومدم خوابگاه. مامانم و آنالیزور هم اومدن. وسایلمو گذاشتیم و با مامانم چیدیم. بعد رفتیم سه‌تایی یه فست فود نزدیک خوابگاه پیتزا خوردیم. بعدم اونا رفتن. تنها شدم. خیلی تنها. کسی رو توی خوابگاه نمی‌شناختم. به بهونه دوش رفتم حموم آخری زیرزمین که گریه کردنم معلوم نشه. تیشرت سبز توپ توپی که تازه خریده بودم رو پوشیدم با یه ساپورت آبی. امشب دارم وسایلمو جمع می‌کنم که از فردا برم خوابگ,بیاد,موقع,رفتن,نرود ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها