صبح که داشتم خودم رو میکشوندم مدرسه! میگفتم دووم بیار... بعد از ظهر پفک داریم و فرندز... حالا شنیدن خبر رفتن چندلر... اعماق قلبم درد گرفت از این خبر... گرچه میتونستم حدس بزنم زودتر از بقیه از دست میره اما بازم زود و ناگهانی بود. بچههای کلاس دارن امتحان میدن و من نمیدونم میتونم تا آخر کلاس حرفی نزنم یا لب و لوچه آویزونم لو میده چقدر غمگینم... .
برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 31