کاش میآمد و از کوچه ما رد میشد
آخر قصهی ما آنچه که باید میشد
یا که من پیرو او میشدم و اهل ِ خدا
یا که او پیرو من میشد و مرتد میشد...
يكي از قشنگ ترين و در عين حال دلهره آورترين صحنههاي غدير، آنجاست كه پيامبر فرمود به هر كسي که رفته، بگوييد برگردد. فكر كن، بعدِ يك مسير طولاني رسيدهای به جايي كه اميدي براي گذشتن نيست و تواني براي بازگشتن. تشنهای و دلتنگ، گرسنهای و دلتنگ، خستهای و دلتنگ.
بعد يكي فرياد بكشد به هر كسي که رفته، بگوييد برگردد. آن وقت چشم باز كني و همه رفتهها را ببيني كه دارند، برميگردند. عشقِ رفته، رفيقِ رفته، بابايِ رفته، مامانِ رفته. اصلن هر رفتهای كه خيال بازگشت نداشته را ببيني كه دارد ميآيد. و يک آن بفهمي كه ديگر نه تشنگي مانده و نه دلتنگي، نه گرسنگي مانده و نه دلتنگي، نه خستگي مانده و نه دلتنگي.
و عجيب نيست كه خود تنهايش، خودِ نه زاده شده و نه زاييدهاش، دستهایش را به دور خودش می پیچید و احدیتش را این گونه دلداری ميدهد كه «انا لله و انا اليه راجعون.»؟ كه همه رفتههايي كه از من بودهاند، باز ميگردند و وعده ديدار نزديک است؟ كه من نه تشنه میشوم و نه گرسنه و نه خسته. ولي دلتنگ. ولي دلتنگ...
اين روزهاي عجيب -که جای قلب، سنگ در سینهها میتپد و آغوشها، خالی از هندسه دلدارند- بايد كه پيامبری از كوچه ما رد شود و با صدای داوودیاش بانگ سر دهد: «به هر كسي که رفته، بگوييد برگردد.» که غدیر نه در گذشته ای دور... که هر روز است. عیدتان مبارک.
یادداشتهای یک دیوانه - مرتضی برزگر
پس از باران...برچسب : برای همه کسانی که دوستشان داریم,برای همه کسانی که دوستشان دارم, نویسنده : baranm2a بازدید : 234