سری دارم نه به سامان، اما پر از سودا :)

ساخت وبلاگ

یک روز هم کتابی می‌نویسم در مورد تهران، در مورد دالان تنگ و گرفته‌ی ترمینال جنوب و زنی که با التماس کمک می‌خواهد و صدای گریه‌های بچه‌اش تا روزها از ذهنت پاک نمی‌شود. از دست فروش‌های دماغ عملی مترو، از معتادی که می‌خواست خودش را زیر قطار بیندازد، از خط عوض کردن دروازده دولت و رد شدن از جلوی صدها مرد و اینکه هر بار چقدر معذب می‌شوم، از شلوغی‌های مترو و پله برقی و برخوردهای کاملا تصادفی! از دخترک فال فروش که چادرم را می‌گیرد و مدام تکرار می‌کند: "خاله امیدوارم بهش برسی!". یک روز هم کتابی می‌نویسم در مورد پایتخت، در مورد دود، آلودگی، شلوغی، درد، چهره‌های خسته 12 ساعت کار کرده و اسمش را می‌گذارم " بار دیگر شهری که دوست نمی‌داشتم."

چند خط بالا رو توی مترو نوشتم. الان که فکر می‌کنم تهران قشنگیایی هم داره. حداقل خوابگاهش :] با این حال اگه اجازه انتخاب برای محل زندگیم داشتم یه جای سرسبز دوست داشتم که بارون و بوی چوب داشته باشه و صدای غاز بیاد :)

راستی تاریخ آزمون جامع مشخص شد. 25 دی. کمتر از 10 روز وقت دارم - _ - طبق معمول عقبم! و توی این یه هفته باید از بچه‌ها امتحانم بگیرم. و خلاصه سرم یه کم شلوغه. چند روز نیستم، برام دعا کنید لطفا که به خیر بگذره. مرسی :)

پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 183 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 2:26