در بهای بوسه‌ای جانی طلب / می‌کنند این مبتلایان، الغیاث!

ساخت وبلاگ

در گردش چشم تو گمم، باور کن!
انگشت‌نمای مردمم، باور کن!
عشق تو شیوع کرده در شهرِ دلم 
چشمت کرونا و من قمم، باور کن!

                                                                                سیدعلی نقیب

اول اینکه مرسی بابت احوالپرسی‌هاتون. خوبم خدا رو شکر. و فعلا از کرونا فرار کردیم تا ببینیم در ادامه روزگار چی برامون در نظر گرفته. امیدوارم شما هم خوب و خوش باشید و در امان :) خب نمی‌دونم کجام و چیکار می‌کنم که این همه تنبل شدم. ولی حس می‌کنم به نوشتن دوباره اینجا نیاز دارم. توی یه کتابی خوندم ما میانگین 5 آدمی می‌شیم که باهاشون بیشترین مراودات رو داریم. خب این روزها که بیشتر فرصت هست، دارم به آدم‌های نزدیک فکر می‌کنم. شاید 5 تایی که باهاشون در ارتباط نزدیکم خوب سِلِکت شده باشند. و حتی توی زندگی خوابگاهی به لحاظ یه سری شباهت‌ها تعداد بیشتری. ولی فارغ از زندگی خوابگاهی و خانواده درجه یک که غیر امین طبیعتا بقیه انتخابی نبودند (و البته شبیه شدن بهشون اتفاق خوبیه)، در مورد خیلی از آدمای دیگه باید یه تجدید نظر اساسی بکنم.

آدم‌هایی که زیادی بهشون بها دادم و ارزشش رو نداشتند. یعنی الان فهمیدم که تا زمانی که کارم دارند براشون مهمم. حالم رو می‌پرسند و در غیر این صورت حتی تا جایی که بتونند یه تیکه‌ای هم بارم می‌کنند! جدای از اینکه اصلا دوست ندارم شبیه‌شون بشم، به این نتیجه می‌رسم که چرا باید نگهشون دارم؟ اینجور آدما غیر اعصاب خردی چه نقشی توی زندگی من دارند؟ تصمیم دارم یه سری به اصطلاح دوست رو که صرفا حامل انرژی منفی‌اند حذف کنم و اما در مورد فامیل... متاسفانه حذف امکانپذیر نیست. می‌رسم به حرف سبیدو که می‌گفت از یه سنی به بعد، فامیل مفهومی نداره، یه سری آشنا هستن و بقیه غریبه. واسه همین نسبت بهشون بی‌تعلق و بی‌اهمیت شدم. و با دیدن بعضی حرکات بچگانه با قلبی از اندوه، هر روز مجبورم تعداد بیشتری رو به این لیست "فرقی نداره باشه یا نباشه" اضافه کنم. و دیگه اون طرف، برام در حد سلام و علیک و تعارفات معمول باقی می‌مونه؛ نه اون آدمی که صمیمانه توی قلبم جا داشت. شایدم اصلا هیچ وقت خودشم نفهمه این تغییر رو. ولی اینم مهم نیست. مهم اینه که با این دسته‌بندی لااقل خودم می‌دونم توی زندگی چند چندم و می‌تونم روی صمیمیت کی حساب باز کنم. و همین مسئله حال خودم رو بهتر می‌کنه و سبک میشم. فکر می‌کنم در سال‌های اخیر این مهم‌ترین حرکتیه که برای نجات روحم زدم و ازش راضی‌ام.

فکر کنید به آدم‌هایی که توی زندگی‌تون خیلی نزدیکن... خیلی بهشون بها می‌دید. روی چند درصدشون واقعا می‌تونید حساب کنید؟ چند درصدشون باعث افتخار شما هستن و از معرفی‌شون به دیگران به عنوان یک آدم نزدیک، احساس خوبی بهتون دست می‌ده؟ چند درصدشون حالتون رو بهتر می‌کنند؟ بذارید رک و رو راست باشیم با هم. واقعا حاضرید شبیه چند درصدشون باشید؟ اگه این درصد بالا نیست، تا دیر نشده به فکر تغییر باشید. زودتر از اینکه چشم باز کنید و ببینید شبیه کسایی شدید که یک عمر از مدل رفتار و اخلاقشون فراری بودید.

پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 193 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 23:46