به کمال گرایی آزار دهندهای دچار میشم گاهی. نه فقط توی درس... توی همه چی! به هزار و یک مسئلهای فکر میکنم که میتونستم بهتر باشم و نبودم و نیستم. حالا تلاش خودم کم بوده یا نشده به هر طریقی. در هر صورت به شکل بیمنطقی هوس میکنم برگردم به گذشته و اون اشتباه رو اصلاح کنم! یادم میافته به اون گروه مدیتیشنی که باهاشون 21 روز بودم. تمرین یکی از روزهامون این بود که خودمون رو ببخشیم. سعی خودمو میکنم و خب بعضی جاها نمیتونم ببخشم. گاهی فکر میکنم کاش یه خواهر داشتم. حس میکنم با داشتن یه خواهر بزرگتر دنیا میتونست قشنگتر بشه و کم اشتباهتر. شایدم نمیشد! به هر حال تجربهای در این بخش ندارم. بعد که چند ساعتی مغز خودمو خوردم یهویی یاد این جمله پروفایل پسر عموم میافتم و اون وقت همه چی در لحظه ارزششو برام از دست میده. و جاش رو به بیتعلقیای میده که دنیا رو قابل تحملتر میکنه.
آرام باش! هیچ چیز ارزش غصه خوردن ندارد. ما رفتهایم و حالا سال 1498 است.
پس از باران...برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 190