75 صفحه از کتاب قهوه سرد آقای نویسنده رو خوندم. به اضافه 6 صفحه از یه مقاله 10 صفحهای که همزمان توی نرم افزار ران گرفتم ازش! یه جاهاییشو خیلی پیچونده لعنتی ولی در مجموع تا اینجا مقاله خوش خیمی بود! یک ساعت دیگه تولد دوستمه که خوب تولدش مختلطه و توی خونه دوست پسرش میگیرن! نمردیم و پارتی هم دعوت شدیمD: دیروز رمان بادبادک باز رو گرفتم براش و الان بردم دادم به هم خوابگاهیم که داشت حاضر میشد بره تولد :) گفتم معذرت خواهی کنه و از طرف من تبریک بگه. پرسید نمیای؟ گفتم نه :)
الان برگشتم 4 صفحه مقاله رو تموم کنم و اگه بتونم مشابه این مقاله رو روی یه بخشی از پایاننامهام انجام بدم. شاید مسخره و تکراری به نظر برسه ولی این شرایط برای من الان نزدیک به ایده آله. روزای اینجوری حال منو خوب میکنن. برعکس روزایی که فکر میکنم دور بودنم از خونه یه اشتباه محضه...خلاصه که تا باد چنین پنجشنبههایی بادا :)
برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 272