دیو سپید

ساخت وبلاگ

ناباورانه دارم می‌رسم به وحشتناک‌ترین مرحله دکترا! استپ دفاع پروپوزال. در حالی که هنوز موضوع ندارم و شب‌ها از شدت استرس کابوس می‌بینم. بارها به خودم گفتم مریم جان. قربون چشای باباقوریت بشم. ترس نداره که. کسی تا حالا در طول تاریخ در جریان دفاع پروپوزال نمرده. ولی تا به امروز هزاران آدم بر اثر زایمان جونشون رو از دست دادن. آیا فرایند زاییدن متوقف شده؟ خیر! بشر همچنان به بقای نسل اعتقاد داره و میلیون‌ها آدم فرت و فرت زاییده‌اند، می‌زایند و خواهند زایید. چه بسیار کسانی که یک شبانه روز در اتاق زایمان درد کشیده‌اند. تو هم چند ساعت تحمل کن! لوس نباش و دفاع کن. از اونجایی که منطقی هستم می‌پذیرم. ولی بذارید رو راست باشم، کسی یه خانم باردارو در این پروسه تحقیر نمیکنه. همه میان میگن "آخی ایشالا زودتر فارغ بشی". ولی من چی؟! باید عین سیبل یه گوشه بایستم. تیر بخورم، سکوت کنم... تحقیر بشم، مقاومت کنم... بیسواد خطاب بشم، تشکر کنم! و بعد یکی از داورهام (از 4 تا 5 داور موجود  - _ -) در حالی که موفق نشده اشکم رو دربیاره زیر چشمی یه نگاهی بهم بکنه و بگه "هنوز جون داره بچه‌ها!! بیشتر... مُر.. مُر... فایر... فایر!"

پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 171 تاريخ : شنبه 19 مرداد 1398 ساعت: 21:08