کجای این همه راهی...

ساخت وبلاگ

غروب جمعه‌اس. توی خونه تنهام... امین سرکاره. بعد از چند روز مریضی و گلودرد و سردرد و ... امروز کمی بهتر بودیم...و اون رفت سراغ کارش... خونه دقیقاااا فاز خوابگاهی رو داشت که بچه‌ها خونه‌ان و تو آخر هفته تنها موندی. خونه والدین اینطرفی و اونطرفی هم نرفتم. گرچه از صبح کلی تلفن جواب دادم که اوکی‌ام و غذا دارم. اما دیدم با ویروس زیبام بشینم توی خونه سنگین‌ترم. دخترخاله‌امم نی‌نی‌دار شده و قرار بود برن دیدن نوزاد که باز اونم به صلاح نبود من برم. خلاصه تا اینجا اوکی بود و مدل خوابگاه فیلم دیدم، همونطوری لش‌طور و بدون سفره غذا خوردم. اومدم نشستم پای لپ تاپ و آهنگای تکراریم رو پلی کردم. گفتم تا اذان کار کنم بعد برم یه کم پارک نزدیک خونه راه برم... دنبال یه مقاله‌ای می‌گشتم که یادمه به اسم 2015 سیوش کرده بودم. اما سرچ زدم یادم رفت .pdf رو هم بزنم و به جاش سر از فولدر عکس‌های تهران درآوردم. همون لحظه هم آهنگها رسیده بود به آسمان ابری همایون... عکس‌های بچه‌های خوابگاه... همکلاسیا... دیروز هم که صفورا زنگ زده بود و کلی هواییم کرده بود و غروب جمعه... نه پای رفتن از اینجا... نه طاقتی که بمانم... پناه آوردم به اینجا تا خفه نشدم. اعتراف می‌کنم مدتهاست شهامت دیدن این عکسها رو ندارم. و الان هم کامل ندیدمشون... چقدر دلم براشون تنگ شده. هر کدوم یه گوشه دنیا... اونایی هم که هنوز ایرانن که توی شهرهای متفاوتن و چه بسا هر لحظه بشنوی که فلانی هم مهاجرت کرد... چه کردین با ماها واقعا؟ :( حالا اینا به کنار؛ خدا لعنتت کنه همایون این چی بود تو خوندی آخه... ما خودمون همینطوری به گاج می‌ریم تو دیگه کاتالیزور نزن لطفا :))

+ باز خدا رو شکر، کنکوری نیستم که این وسط اسیر نتایج و قر و قمیش سازمان سنجش باشم :/ تُف تو روحشون که اول جوونی بچه‌ها رو ناااابود می‌کنن. خب بذارید ببینم به همه فحش دادم؟ اوکیه. ممنونم. دستمو بگیرید از منبر بیام پایین.


برچسب‌ها: درد داشت, از رنجی که می‌بریم

پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 52 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 23:15